اینک که صلای دلنواز و روح پرور غواصان شهید، فضای دیارمان را معطر به عطر حضور بیدارگر خویش نمود و ابدان پاک و استخوان های پر غصه ی آنان سندی محکم و تاریخی بر مظلومیت و فداکاری های بی بدیل شان شد، با خود اندیشیدم که شمه ای بنگارم و حال ما غرق شدگان در دنیا و حال آن غرق شدگان شهید را.
بلی، ما زنده گان و آن شهیدان هر دو غرقیم، اما چه غرق شدنی. آن حالت غرق شدن خود و شهیدان را این چنین قلمی نمودم، و به آنان گفتم که:
ای شهیدان!
بعد شما ،ما لباس غواصی پر زرق و برق و فریبنده به تن پوشانیدیم و شیرجه زدیم در دنیا و مستغرق خواسته های پلید و پست مان شدیم.غرق شدیم در : در تمنیّات و انانیّت های زبون و حیوانی،غرق در زندگی منجلاب روزمره جانوری،غرق در مال، منال ، موقعیت ، منصب،غرق در ماده و مادیات،غرق در تخریب و نابودی اخلاق، کرامت انسان و معنویت بشر،غرق در ظاهر سازیهای فریبنده و دروغین و متعفن،غرق در دروغ های بزرگ و مردم فریب و درآور،غرق در شعارهای کاذب و بی سرانجام و توخالی و اغواگر،غرق در گناهان بزرگ که روزگاری کبیره اش می نامیدیم،غرق در زد و بندهای سیاسی زود گذر و مخرب. یا راست شدیم و یا چپ و بدین وسیله همدیگر را خرد و خمیر و له نمودیم.غرق در تهمت های نا روا، هر چه خواستیم و نخواستیم، حوالت یکدیگر نمودیم،غرق در الفاظ و کلمات و سخنانی که آن را برای دیگران می گفتیم و نه برای خود،و غرق در بسیاری چیزهای دیگر که نگو و نپرس.
اما شما شهیدان!
درباره شما چه بگویم و چه بگوییم، داستان غرق شدن تان، تاریخ و جغرافیا را، انسان را، حقیقت را، هدف را، زندگی را، درس، بحث، مشق، کتاب را، مدرسه و دانشگاه را، امید و آرزو و احساس را، فلسفه و عرفان را، غرب و شرق را، ظاهر و باطن را، زمین و آسمان را، پیر و جوان را، اخلاق و ادب را، همه و همه را نه تنها خجل زده بلکه ترجمه و تفسیر نمود و آبرو و جیثیت بخشید.
شما بربه ابنای بشر، در دل تاریخ بانگ برآوردید و نهیب زدید که:
آنانی که به هر ننگی تن می دهند تا زنده بمانند، مرده های پلید تاریخ بشرند. در محکمه تاریخ، آنچه که از شما به یادگار مانده است، دست های بسته نیست، بلکه بال های گشوده و پرواز ابدی است تا روزگاران نامتناهی.
اما آنچه که از ما مانده است، سنت های شرم آوری است که حقیقت و هویت ما را، مسخ و نسخ می نماید.
خیلی از ما ها (در آن روزگاران که مرد و نامرد قابل تشخیص بود) شما ها را تنها گذاشتیم و از حضور در کنار تان سرباز زدیم. ولی اینک نامردانه و صد البته فریبکارانه استخوان های شما را بر دوش می گیریم!
بعد شما آنقدر از ارسال و ابلاغ پیام شما عاجز بودیم وقتی که برگشتید دخترک ها و پسرک هایمان درباره شما از ما می پرسند، در جواب شرمسار و درمانده ایم. آنان از ما می پرسند که چرا احوال آن غواصان عزیز را برای ما نگفتید؟ چرا نگفتید که آنان چرا غرق شدند؟ آنان از ما می پرسند که چرا تا الان نیامدند، ما هیچ جوابی درباره شما برای فرزندانمان نداریم چون به آنان دروغ گفتیم و غرق دنیا بودریم.
ای شهیدان!
بعد شما آنقدر به ظاهر سازی ها پرداختیم که نسل بعدی که نسل سومی اش می گویند، بر ما فریاد می کشد که: بعد شهیدان شما چه کردید؟ چرا پیام شان را به ما نگفتید؟ چرا نگفتید که شهیدان، چرا رفتند؟ چرا حقیقت را تحریف کردید؟ و اینک ما مانده ایم با این همه سولات بی پاسخ، چون کاری نکردیم. تمام همّت و حمیّت ما مصروف دنیا بود و غرق شدن در لذات های آن.
بلی، ما دست و پا، ذهن و زبان، گفتار و رفتار و تمام وجود خود را با اغلال و زنجیرهای سترگ و خطرناک بستیم و در دنیا غرق شدیم.
سیل حوادث و اتفاقات تا آن جا که خود می خواست ما را با خود همراه نمودو بدین طریق ما آرمان ها و اهداف خود را، تاریخ و هویت خود را، اصالت و مواریث خود را، و از همه مهمتر ارزش های انقلابی خود را به طاق نسیان کوبیدیم.
دلخوش کردیم به چند شعار، چند کلاس، چند کتاب. دلخوش کردیم به اطاعت های کور و بدان هم افتخار می کنیم. شرمنده ایم که بگوییم بسیاری از سنت های شما شهیدان را از یاد برده ایم چون غرق در خواسته هایمان هستیم. ما سادگی و صفا و صمیمیت شما را نداریم. ما خلوص نیت و صداقت شما را از خود دور ساختیم. ما یکرنگی شما را به کلی فراموش کردیم. ما آرمان خواهی، ظلم ستیزی، برادری، شرافت شهیدان را نداریم چون غرق در دنیا شدیم.
اینک بعد شما، هر چیز و همه چیز را ملعبه و بازیچه خود قرار دادیم: هنر وموسیقی را، مدرسه و دانشگاه را، زندگی و خانواده را، سیاست و مملکت را، مدیریت و کیاست را، فرهنگ و اصالت را، دعا و دینداری را، صدا و تصویر را، همه و همه را. و بدین طریق خود را از یاد بردیم و شما را نیز فراموش.
ای شهیدان!
داستان غرق شدن ما و شما پایانی ندارد. بس است بیش از این ذائقه ها را تلخ نکنم و بگذارم و بگذرم. پایان سخن پیام من است، شهیدان غواص که انتها ندارند.